روز اول~
ده تا چیزی که خوشحالم میکنن.
1- بنگتن، آیو، رزی و جیسو، چهوون، بکهیون
2- یسری آهنگای خاص
3- کتابای کلاسیک
4- فیلما و سریالایی که ریتم آرومی دارن و با معنین (ینی هرچی جز اکشنXD)
5- حرف زدن با یسریا
6- حموم کردن
7- ابری/بارونی بودن هوا
8- برف
9- بچههای کوچولو
10- قدم زدن تو محیط باغ یا کتابخونه
❋
روز دوم~
یکی چیزی دربارهم بهم گفت که هرگز فراموش نمیکنم...
-تو یکی از مهربونترین و شیرینترین آدمایی هستی که تو زندگیم دیدم!
جملههای ساده مثل همین.. میتونه یه کاری کنه از شدت خوشحالی و اکلیلیشدن نتونم کاری کنم")
❋
روز سوم~
کسی که الهام بخش منه.
ایشون") و چرا؟
بخاطر اینکه از صفر شروع کرد، از یه کمپانی خیلی کوچیک و کمپانیای که هیچکس نمیشناخت، بارها آدیشن داد و تسلیم نشد چون به استعدادش باور داشت و تونست به اینجا برسه") و علت دیگهای که الهام بخشمه... شخصیتیشه و اینه که شبیهمه...
و کس دیگهای که الهام بخشمه ایشونه :>
دیگه نیازی به گفتن علتش فک نکنم باشه.. هوم؟•-•
کوکی کسی بود که تو سن کم بدون والدینش اومد یه جای غریبه که هیچکسو اونجا نداشت، تنها بود ولی بازم تونست به بنگتن اضافه شه و موفق شه :'>
اون آدمی نیست که احساساتشو بروز بده... و فقط وقتی اینکارو میکنه که عزیزتریناش تو سختی قرار گرفته باشن... دقیقا مثل من... و اینم علتیه که دوستش دارم و الهام بخشمه")
-یه آرمییوئنای بدبخت که کم مونده از اینکه این دوتا همکاری نمیکنن بزنه خودشو بکشههههههT^T-
❋
روز چهارم~
چجوری میشه مخ منو زد؟
اگه بخوام راستشو بگم.. مخ من خیلی زود زده میشه😔😂
از لحاظ شخصیتی، دوست دارم مهربون باشه، منطقی باشه (یه آدم احساسی نیاز داره یه آدم منطقی کنارش باشه=-=)، بتونه احساساتشو از طریق حرف زدن منتقل کنه، به موسیقی و کتاب علاقه داشته باشه، زودجوش نباشه و از اون دسته پسرایی نباشه که فک میکنه اگه گریه کنه ینی داره رفتار دخترونه انجام میده و این چرت و پرتا :| و همین
ولی از لحاظ ظاهری، پسرایی که قد بلندن، موها و چشما و صداشون قشنگه
❋
روز پنجم~
زیباترین واژههایی که دیدم.
اسمرالدو، ماه، مونچایلد، بنفشه، لیلیوم، مروارید، اقیانوس، عشق
❋
روز ششم~
آخرین باری که هیجانزده شدم برای چی بود؟
آخرین باری که هیجانزده شدم.. هفتهی پیش... برای اینکه میخواستم برم دوست صمیمیمو ببینم بعد مدتها")
❋
روز هفتم~
فیلمی که حاضرم تا ابد از نو ببینم.
من زیاد اهل فیلم نیستم و بیشتر دراما میبینم.. پس برای همین با دراما جوابشو میدم.
واقعا نمیدونم چطوری حس عشق و دوستیای که قراره هر اپیزود ازش بگیرینو براتون توصیف کنم :") البته بیاین از این موضوع که سد انده فاکتور بگیریم=-=
❋
روز هشتم~
چیزی که دلتنگشم.
من آدمیم که زود برای همه و همه چی دلتنگ میشم ولی اگه قرار باشه فقط تو یه جواب کوتاه بگمش... روزای قدیم :')
خیلی خیلی زیاد دلتنگشونم و میدونم نباید اینطوری باشه ولی.. حسرتشونو میخورم :")
❋
روز نهم~
درسهایی که میخواهم فرزندانم ازم یاد بگیرند.
بهشون یاد میدم وقتی حال بدی داشتن، گریه کنن.. گریه کردن چیز بدی نیست
گناه نیست و جرمم نیست. لازم نیست بریزن تو خودشون یا وقتی گریه میکنن انقدر آروم گریه کنن که هیچ احدی صداشونو نشنوه :")
بهشون یاد میدم عاشق شدن اشکالی نداره.. ولی ادامه دادن به عشق به آدم اشتباه چرا... چون باعث نابودی خودشون، روحشون و جسمشون میشه..
بهشون اطمینان میدم همیشه یکیو دارن که بدون هیچ قضاوت، داد و بیداد و دعوایی بهشون گوش بده و سعی کنه با تمام وجود درکشون کنه
بهشون یاد میدم نمره همه چی نیست و نیم نمره کمتر شدن از کسی.. ارزش بیخوابیا و تا صب فکر کردن به اونو نداره
و در آخر بهشون یاد میدم تو کل زندگیشون سعی کنن به دیگران و بیشتر از همه به خودشون عشق بورزن :'>
❋
روز دهم~
نامهای به کسی. هرکسی.
چهار سال از آخرین باری که دیدمت گذشته... اصولا آدمی نیستم که خیلی خودمو درگیر گذشته کنم و اکثرا آدمایی که خودشون انتخاب میکنن برنو راحت فراموش میکنم. اما تورو نتونستم..
ازت متنفر بودم که دو سال تمام آزارم میدادی و تا میتونستی باعث گریم شدی ولی.. حالا بخشیدمت... و دیگه برام اهمیتی نداره قبلا چی شده... میدونی.. ما جفتمون خیلی بزرگ شدیم.
حالت خوبه؟ تو این چند وقت حالت چطور بوده..؟ اتفاقای خوبی برات افتاده یا نه...؟ امیدوارم همه چی برات به عالیترین شکل ممکن پیش رفته باشه
باید صادق باشم اینجا چون خودت امکان نداره هرگز ببینیش.. مگه نه؟ راستشو بگم.. از ته قلبم دلم میخواد شده یه بار دیگه ببینمت و باعث همه چی ازت تشکر کنم :)
حتی اگه هزار بار باعث گریم شده باشی.. هزار و یک بار باعث لبخندم شدی پس ازت ممنونم.. دلتنگتم و دوست دارم🤍
❋
روز یازدهم~
چی الان داره داغونم میکنه؟
پشیمونیم بابت سال پیش، تکراری بودن روزهام و اینکه قراره دو تا از مهمترین افراد زندگیم ازم دور شن.
❋
روز دوازدهم~
چی باعث میشه از خنده پاره شم؟
خیلی چیزا واقعا😭😂
ولی کیدراماهای کمدییی.. البته نه اونایی که کمدیشون آبکی و مسخرس... اونا نه
کرم ریختن و ایستگاه کردن ملت😭😂
❋
روز سیزدهم~
ده کار که قبل از تولد بعدیم انجام میدم.
1. کتابهای کتابخونم که هنوز نخوندمو میخونم.
2. خاطرهنویسی تو دفترچه خاطراتمو شروع میکنم.
3. رو نقاشی جدیتر میشم.
4. برمیگردم به اون درسای شاگرد اول کلاس..
5. به آیندهای که میخوام داشته باشم جدیتر فکر میکنم.
6. دوستای بیشتری پیدا میکنم.
7. راجب رشتهای که بهش علاقه دارم مطالعه میکنم.
8. روحیمو بهتر میکنم.
9. آماده کردن کادوی دوستم.. (یه چیز خاصه و زمان میبره :'>)
10. کل فصلای anne with an e رو خواهم دید ایشالا😭😂
❋
روز چهاردهم~
رابطهی من و غذا چطوریه؟
باید بگم افتضاااح :| واقعا افتضاح😭😂
ببینید من غذای موردعلاقم فقط یدونست.. و اونم مرغ سوخاریه و بجز اون هرچی میخورم بیاشتها و زوری میخورم و نمیشه که بشه اصلا.. میدونید؟😭😂
ولی ولییی یسری غذاها هست که اصلا فک کردن بهشونم حالمو بهم میزنه.. چیا؟ هر نوع ماهی بجز سالمون، کله پاچه، آبگوشت، جیگر و هرچی تو این دسته، میرزا قاسمییی و آره دیگه به چند تا دیگه که الان یادم نمیاد😭😂
❋
روز پانزدهم~
کاری که همیشه به تعویق میندازم.
خوابیدن.. همیشه به تعویقش میندازمش... البته به تعویقشم نندازم اتفاقی نمیفته و بازم تا دیروقت بیدار میمونم.
❋
روز شانزدهم~
به چه کسی حسودی میکنم؟
به کسی که اجتماعیه و راحت با دیگران ارتباط برقرار میکنه... و به کسی که تو زندگیش شاده و از همه چیزایی که داره راضیه :'>
❋
روز هفدهم~
کاری که بیشتر مردم انجام دادن ولی من نه.
پیشقدم شدن برای دوستی.. و شیر کردن روزمرشون با دیگران
بنظرم اینا کارایین که بیشتر افراد انجام میدن.. بخصوص دور و بریام ولی من نه.
❋
روز هجدهم~
اگر در زمان و مکان دیگهای، مثلا دوران باستان یا غرب وحشی یا قطب شمال بودم...
حس میکنم خودمو میتونستم وقف بدم... و از چیزایی که تو زمان و مکان واقعی خودم یاد گرفتم استفاده میکردم.
❋
روز نوزدهم~
نظرم درباره جریانهای سیاسی و اجتماعی داغ امروزی.
حقیقتا نظری ندارم و اصلا دخالتی نمیکنم=-=
❋
روز بیستم~
وقتی خسته میشم.
خستگی جسمی؟ اگه آره.. وقتی خسته میشم نمیتونم غذا بخورم، حال حرف زدن با کسیو ندارم و فقط تو تختم جان به جانآفرین میدم😭😂
اما روحی.. وقتی خستگی روحی داشته باشم اگه نخوام.. هیچکس متوجه نمیشه... فقط خودم میتونم از قصد تو رفتارام نشونش بدم تا به طرف بفهمونم اوکی نیستم..
❋
روز بیست و یکم~
میدونم که دارم چیکار میکنم؟
البته که نه.
❋
روز بیست و دوم~
چهار ویژگی عجیبم.
1. وقتی عصبی، ناراحت میشم یا خجالت میکشم به سریعترین حد ممکن گونههام سرخ میشن و بدبختانه همه میفهمن چمه=-=
2. اگه یه روز کامل غذا نخورم ذرهای برام اهمیت نداره ولی اگه قهوه نخورم باید جان به جانآفرین بدممم=-=
3. اگه قبل خواب موهامو شونه نکنم یا کرم نزنم به هیچ وجه خوابم نمیبره و تا صب باید بیدار بمونم=-=
4. گاهی در حالی که یادم نیست دیروز غذا چی خوردم، یادمه پنج سال پیش تو چنین روزی چه اتفاقی افتاد :>(😭😂)
❋
روز بیست و سوم~
نظری که دارم و اکثرا باهاش مخالفند.
واقعا نمیدونم... چیز خاصی وجود نداره.
❋
روز بیست و چهارم~
اولین برداشت دیگران از من چیه؟
آروم، یه آدم کم حرف (که اکثرا بدون حرف زدن فقط در جواب به چیزای مختلف لبخند میزنه)، خوشحال؟ آره احتمالا فک میکنن خیلی حالم خوبه و اوکیم. و در آخر یکی که کسی براش اهمیتی نداره و مهربون نیست
❋
روز بیست و پنجم~
دوست دارم جای دیگهای زندگی کنم؟
آره خیلی زیاد.
❋
روز بیست و ششم~
با بدنم چقد راحتم؟
منظور از راحتی رو دقیق نمیفهمم ولی.. نه فکر نکنم باشم.
❋
روز بیست و هفتم~
چیزی که الان نگرانشم.
آینده...
❋
روز بیست و هشتم~
خانوادهام.
کسایی که از صمیم قلب دوستشون دارم.. و با وجود همه مشکلاتی که بینمون هست یا ممکنه به وجود بیاد حاضر نیستم از دستشون بدم... به هر قیمتی.
کسایی که سعی دارم حال بدمو ازشون مخفی کنم.. لبخند بزنم تا فک کنن خوبم و اوناام خوب باشن">
و در آخر کسایی که خیی چیزارو راجب من نمیدونن.
❋
روز بیست و نهم~
امروز چی پوشیدم، چرا؟
این چه سوالیههه😭😂
یه تاپ و شورتک صورتی..😭😂 علت نداره خببببب پوشبدم چون دوستشون دارممXD
❋
روز سیم~
امیدوارم آینده اینطوری باشه...
امیدوارم بتونم به اون چیزی که باید برسم و بتونم موفق شم.. امیدوارم کسای مهم زندگیم با حال خوب پیشم باشن و امیدوارم به خوشحالی و آرامش نسبی برسم.
❋
روز سی و یکم~
بهترین جملهای که برای خداحافظی شنیدم.
هرچی فکر میکنم تاحالا هیچکدوم از خداحافظیایی که شنیدم قشنگ نبودن..